- گشاده دهان
- آنکه دهانی گشاد دارد، خوشرو خوشحال خنده رو
معنی گشاده دهان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و کیفیت گشاده دهان
زبان آور، فصیح، بلیغ، خوش سخن
آنکه کمربند خود را باز کرده، آنکه در کار و خدمت کوتاهی کند، برای مثال وگر گشاده میان بوده ام ز خدمت تو / نبسته بودم پیش مخالف تو میان (فرخی - ۲۸۶)
آنکه کمر بند خود را باز کرده، آنکه در کاری تعلل ورزد: اگر گشاده میان بوده ام زخدمت تو نبسته بودم پیش مخالف تو کمر. (فرخی)
خوش سخن
آنکه روحش منبسط باشد روشن فکر، دارای سعه صدر
آنکه دندانهایش از هم فاصله داشته باشد
گشاده دست بخشنده گشاده دست بخشنده معطی: در کرم چنان گشاده بنان بود که فضلای عالم متاع فضل بدر او میبردند
بدون آمادگی، مقابل بسته میان
کسی که دهانش بوی بد بدهد
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)